پروژه سنگین اما دیدنی شبکهی اچبیاُ
اگرچه میدانستیم شبکهی اچبیاُ بهطرز سنگینی روی پروژهی جدیدش سرمایهگذاری کرده و در تلاش است تا هوشهای مصنوعی در غرب وحشی را به اندازهی اژدهایان در قرون وسطا به پدیدهی تلویزیونی تازهاش تبدیل کند، اما بهشخصه ته دلم کمی نگران بودم که اگر نشود، چه؟! اولین نکتهای که دربارهی اپیزود افتتاحیهی «وستورلد» دوست دارم این است که نه تنها برای یک ثانیه هم که شده این شک را تقویت نمیکند، بلکه فراتر از انتظارات ظاهر میشود. مدتها بود که ایدههایی از اینکه این سریال قرار است چه شکل و شمایلی داشته باشد داشتیم، اما نمیدانستیم این ایدههای پراکنده و تا حدودی کهنه (خودآگاه شدن اندرویدها) چگونه میتواند به تجربهی عمیق و غافلگیرکنندهای تبدیل شود. سریال در همین اپیزود نخستش طوری به ورای پیشبینیها و تصوراتم قدم گذاشت که فکرش را هم نمیکردم.
در حال حاضر بهترین چیزی که برای توصیف کاری که این سریال با منبع اقتباسش کرده است پیدا میکنم، سریال «فارگو» (Fargo) است. همانطور که نوآ هاولی با فصل اول و دوم «فارگو»، مفاهیم و ویژگیهای منحصربهفرد فیلم برادران کوئن را گسترش داد، «وستورلد» هم در این اپیزود نشان میدهد که فقط ایدهی مرکزی فیلم مایکل کرایتون را برداشته است و چشمانداز دیوانهوار و قرن بیست و یکمی خودش را به دور آن پیچیده است. بزرگترین تغییری که سریال با منبع اصلی و اکثر داستانهای علمی-تخیلی هوش مصنوعیمحور کرده است، این است که حالا اندرویدها یک موجود مرموز، ترسناک یا دوستداشتنی در پسزمینهی داستان نیستند. در فیلم مایکل کرایتون وقتی روباتها شروع به قتلعام مشتریان میکنند، ما میدانیم آنها دارند شکنجهکنندگانشان را میکشند و درکشان میکنیم، اما این برداشت خود ما است. چون برخلاف سریال، فیلم هیچ تلاشی برای نشان دادن اتفاقات پیرامون روباتها از زوایهی دید آنها نمیکند و هیچ قدمی برای نشان دادن این حقیقت که آنها زندگی و افکار و شخصیت خودشان را دارند نمیکند. این باعث شده تا در هنگام تماشای فیلم، این خود تماشاگر باشد که جاهای خالی را پر کند.
- ۹۵/۰۸/۱۶